تابیده بر شب‌های من مهتاب رویت
تابیده جانم در خم و پیچان مویت

گر در سرم افتد دلم تنگت نباشد
پر می‌زند روحم به محض شرح بویت

سوی خودم، اما در این خود جز تو کس نیست
در خلوت خود پر زنم آشفته سویت

آشفتگی‌های مرا از شانه وا کن
از دست رفتم تا بیفتم پای کویت

آیینه‌داری می‌کنی تا خویش بینی
افتاده در آیینه‌های روبرویت

ای آرزوهای بزرگ سینه من
غم نیست آن آنی که باشم آرزویت

بر بالش پرواز شعرم خواب نازت
در برکه قدیسی است با آواز قویت

19 آبان 1398 خورشیدی

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

متن و بیو لیموشو فروشگاه سیبزمینی طراحی چهره تخفیف ویژه تبلیغات در شبکه های اجتماعی دانلود خاص تفریحی سرگرمی اطلاعات